مرگ و زندگی دوباره

به نام سرچشمه هستی

مجبور شد سرگشته پیرامون درخواست سعید نازنین در مورد یک متن که در وب لاگش قرار داده بود یک مطلبی براتون بنویسم توی وب لاگ این نازنین در مورد مرگ و این که طرف رو تا وقتی که می خوان در خاک قرار بدن خبر نداشت !

نمی دونم متن ها قبلی سرگشته روخواندید یا نه بذارید توضیح در مورد مرگ و زندگی بعد از مرگ و ... را به شکل ساده بگم :

تاحالا شده از حضور یک لذت ببری بدون اینکه هیچ صحبتی رد بدل بشه و یا برای چند ثانیه اون رو ببنید و کیف کنید !

فرض کنید شما توی یک مهمونی مخفی یا یک پارتی یا هرچیز دیگه ای با یکی رقصیذ حال کردید و ... بعد از یک مدت که دیگه نتونستید هم دیگه رو ببنید به هر دلیلی توی خیابون به بنا به یک موقعیتی شما اون رو می ببنید و باز یاد اون موقع می افتید حالا ممکنه خوشحال بشید و یا ناراحت که باز بر می گرده به عکس العملی که در دیدار قبل داشتید و بخاطر میارید ماجرا رو

حالا

شما یکی رو توی خیابون دید و برای اولین بار دارید از حضورش لذت می برید بدون اینکه تا حالا توی این دنیا دیده باشید اش و یا با هم صحبت کرده باشید حالا شما فکر کنید توی یک جای این رودید و خلاصه از جود اش فیض بردید و حالا توی حافظه شما هست ولی نمی تونید بفهمید چرا حضور این طرف برای شما لذت بخش و یا احساس خوشایند یا منفی تولید می کنه روح در حافظه اش همه اتفاق ها ثبت شده و این طرف که دید رو یاد می یاره ولی به بخاطر یک سری مسوال نمی تونه این رو بصورت قابل فهم به شما بگه مثلا این آقا رو توی زندگی قبل دیدم و اونجا باعث شد که پدر زندگی قبلی من رو بکشه و حالا من ازش متنفر باشم !

حالا

فرض کنید یاد بیارید که توی زندگی قبلی چی دید می دونید چه ول بشوی می شه مثلا اگر من بدونم که توی زندگی قبلی که باعث کشته شدن سرگشته شده حالش رو می گیریم و یا دنیال پدر قبلی می گردم و....... می شه گفت زندگی از روال عادی خارج می شه

بریم سر بحث زندگی دوباره :

این مسواله یک نظر شخصی است و نمی شه بیانش اش کرد ولی بذارید از یک دیده دیگه نگاه کنه سرگشته !

اول کل هستی از چند اتم بود که بعد به خاطر یک سری انفعالات که دقیقا یادم نیست شروع به تغییر کرد به شکلی که زمان شده محور y و بزرگ شده هستی محوری x و در حال حاضر در حال بزرگ شدن هست آیا الان اون چند اتم که اول بدون از ببین رفتن !

و خیلی نشونه های دیگه است که ما درک نمی کنیم و یک جور های برام سخته

مرگ برای جسم است نه برای روح روجوع کنید به مسئله چند اتم و هستی تا بهتر متوجه شید

فقط فقط مهربون نازنین

عقل یا احساس

به نام سرچشمه هستی

 

تا حالا شده که بین دل و عقل گیر کنی و ندونی باید چی کار کنی گیج و مبهوت باشی و ندونی چی درسته یا چی غلت و باید چه کرد توی این مواقع تصمیم گیر خیلی سخته !

 

وای که اگر برای آدم همچین موردی پیش بیاد قبلا یک نازنین به سرگشته گفته بود که نمی دونم چی درسته و چی غلت اون موقع درست متوجه نمی شدم ولی حالا می فهم ام اون نازنین چی می گفت !

 

شما بودید بین احساس و عقل کدوم رو انتخاب می کردید؟

تاحالا اصلا فکر کردید اگر توی یک موقعیتی قرار بگیری و ندونی چی درسته و چی غلت به فکر می کنی چه واکنشی نشون می دی !

 

سرگشته عقیده دار اگر دیگه نه راه پیش باشه نه پس بهتره به هر کاری که می کنه ایمان داشته باشه و به خداتوکل کنه

 

ای کاش می دونست سرگشته کاری که می کنه درسته یا غلت آیا روی کارام تاثیر می ذاره یا نه

 

این آف رو یکی از بچه ها گذاشت :

khoda be hameye fereshte ha dastoor dad ke too behesht jam beshan ta behtarin fereshtaro entekhab kone vali behtarin fereshte ja moond chon dasht in off ro mikhoond

 

 

وای که چقدر گیج شدم جز تو امیدی نیست کمک کن به سرگشته

یک سخن زیبا

به نام سرچشمه هستی

 

 

 

الان سرگشته داشت درس اش رو می خوند و توی درس اش با یک مکالمه یا نمی دونم شعر زیبا رو به رو شد سرگشته گفته پیش خودش حیف که این رو یک یاد آوری نکنه ! سرگشته خواهشی که از شما داره این که با تامل این متن رو بخونید :

 

جوانی گفت : از دوستی سخن بگو  !

پیامبر پاسخ داد:

دوست تو ان است که پاسخگوی نیازهای توست . او مزرعه ی سرسبز است که با امیدوعشق در آن بذر می افشنانی و با سپاس آن را  دور می کنی

 

سخن از: جبران خلیل جبران

 

واقعا زیباست جای هیچ توضیحی هم نداره ولی حیف که همه دوستی ها و دوست ها بر این پایه نیستن .

 

کعبه بتکده بهانه است مقصد مقصود توی.