قلم زن و حدیث تنهای

به نام سر چشمه هستی  

 

این ماجرا قدیمی مربوط می شه به 2 ماه پیش

 

 

سلام که دیگه هیچ وقت تکرار نمی شه  بر خلاف احساس همه وجودم که این نیست ولی باشه فقط احساس تو مثل همیشه وقتی که من اولین بار به تو پیشنهاد ادم وبعد شما قبول کردی و همیشه تو تصمیم گیرنده بودی توی همه چیز قرار گذاشتن میل زدن شروع پایان چت بااینکه اسرار برای قرار می کردم ولی هر وقت که می خواستی قرار می ذاشتی اون موقع می خواستی یک جوری از خودت راحت کنی یعنی من رو از گردن خودت باز کنی  ومثل یک کاغذ روم خط خطی کردی وفقط من روسیاه کردی ولی باز احساس رضایت می کردم چون بعضی وقت ها حرف های و چیز های می گفتی که اصلا من از یک بچه به سن سال تو انتظار نداشتم (اصلا دوست ندارم بگم من ولی مجبور کردی - تربیت خانودگی ام جوریه  که فقط خوبی رو می تونم ببینم حتی از دشمن خودم هم نمی تونم کینه به دل داشته باشم تو که دیگه جای خود داری ) دیگه چه برسه به تو که کاغذ ام رو فقط باکشیدن خط های درهم سیاه کردی و هر از گاهی یک ظرافت هم به خرج می دادی در کاغد من. آخر مثل همیشه مهربون تصمیم می گیره به خاطر یک خطای که مقصر من نبودم من رو مجازات کنه و کاغذ من رو با دستای زیباش کاغذ من رو مچوله کنه و در کمترین حجم در بیار مثل یک کاغذباطله بهم پس بده باز با تمام وجود و احساس که داشتم و دارم قبول کردم و برات آرزوی موفقیت کردم و من بودم یک کاغذی که پر از خط های سیاه ی بود که بعضی وقت ها از سیاهی کاغذ  کاسته و  زیبای   خواستی رو نمایان می کرد کاغذ رو خواستم پاک کنم نشد ! دست اش به قلم آشنا بود مهربون برای همین نشد !

و باز من بود کاغذ خط خطی دلم می خواست یک جوری بگذرم به هر شکلی که شده . با همه چیز بازی کردم باهمه همدم شدم  تا شاید کاغذ ما دوباره بدون خط بشه به هر دری که زدیم نشد به همه چیز همه کس رو زدیم نشد این کاغذ باز یادگر خوش قلمی بود تا یک روز گفتیم شاید مهربون خوش قلم بتونه این کاغذ رو خالص اش کنه.

 

 رفتیم سراغ اش خوش قلم مهربون دست اش گیر کاغذ دیگه ای  بود از وقتی  کاغذ من رو پس داده بود داشت روی اون کاغذ نقش می زد. نفهمید کاغذ اش مثل من بد بود یا باز طرحی نا منتظم کشیده ولی فکر میکنم کاغذ بر خلاف جنس اش از بنیه مشکل داشت یعنی ذات کاغذ . کاغذی نبود ! بگذریم .  به دلایل مختلف به مهربون خوش قلم  سر می زدم و یک اشاره ای هم به کاغذ خود می کردم ولی خوش قلم مهربون درگیر کاغذ دیگری بود و مثل همیشه تیز . تا زمانی که متوجه شدم خوش قلم دیگه مشغول اون کاغذ نیست وقتی جویا شدم جوابی در مورد این شنیدم:

 

- که نمی خواد دیگه به اون کاغذ فکر کنه.

 

 من ناراحت شدم چون خوش قلم مهربون با تمام هستی خودش داشته نقش  می زد ولی من می دونستم جنس خوب ولی ذات خرابه ولی خوش قلم نه متوجه اشاره های من می شد یا اگر می شد فکر می کرد دارم حسادت می کنم و چون می دونستم خوش قلم همچین فکر می کنه من هم دیگه چیزی نگفتم و آخر رسید زمانی که خوش قلم مهربون  به دلیل نامعلومی کاغذی که با همه هستی نقش می زد دیگه نقش نزد  نمی دونم نبود که نقش  بزند یا نمی خواست بزند نقش !

 

 دیگه دست از کار کشید خوش قلم مهربون .

 

 بعد از روز گاری که هنوز من بودم این کاغذ مچاله گفتم به پیشه قلم زن مهربون برم و وقتی جویا شدم قلم زن مهربون به من گفت که دیگه قلم برای هیچ کس  نمی زند وشروع به حرف زدن کرد که من نمی فهمیدم که چه می گه خلاصه من احتیاج داشتم به قلم زن مهربون چون با کامل کردن اون ظرافت های که از خودش توی اون سیاهای ها کشیده بود می تونست کاغذ من رو دوباره زیباش کنه و بعد از مدتی که همه چیز برای من به حد نهایت خودش رسیده بود و در لحظه انفجار بود و می خواستم به مهربون خوش قلم بگم که در قلم زدن ماهره و با اینکه کاغذ من رو سیاه کرده ولی باعث شده که برای رسیدن کاغذم به دست خوش قلم مهربون هر روز بیشتر خودم و همه چیز رو بشناسم می خواستم همه احساس ها و هر چیزی که تجربه کردم و می دونم اون داره و علت سیاه کردن  کاغذام که به نا خواسته , خودش این کار رو کرده بود بگم.

 

من با مهربون خوش قلم حرف زدم خوش قلم ساعت ها به حرف من گوش کرد و دست نوازش بر کاغذم کشید در یک مکالمه 2 ساعته که متلکم من و خوش قلم مهربون هم برای تخلیه کردن من و هر چیز که برای من سنگین بود روی کاغذم با دست ظریفه و ماهر , نوازش می کرد تا من آرم شم.

 

 من رو آروم کرد و من هم از خوش قلم مهربون خواستم من رو کمک کنه تا شاید بتونم این کاغذ مچله ای که کمی زیبا تر از روز پس دادن اش شده بود با اون قدرتی که توی نقش زدن داره کمک کنه اون پاسخی نداد و من هم به نشونه پاسخ نشانه رضا است پشت  سرهم پیش مهربون رفتم تا شاید بتونم دوباره کاغذ رو بدم دست خوش قلم مهربون فقط برای اینکه این کاغذ مچله رو درست اش کنه .

 

 تا دیروز که من تصمیم گرفتم با شروع کردن کاری هر روز احساس ها و هر چیزی که توی این مدت به دست آورده بودم رو به خوش قلم بدم تا شاید اون هم بتونه این احساس ها و همه چیز رو کامل کنه و یک فکری هم به حال کاغذ من بکنه ولی اشتباه از چیزی است که من درک نمی کنم اون هم این بود که خوش قلم مهربون دیگر نمی خواست برای کسی چون من که امروز به من گفت :

- چرا ولی نمی خوام اون شخص , شخصی امثال تو باشه

 

وامروز صحبت های کرد که فهمیدم مهربون خوش قلم این فکر رو می کنه که ما صاحبان کاغذ ها اون  رو انتخاب می کنیم ولی خبر نداشت خوش قلم از قدرتی که داشت و خبر نداره ولی این قدرت رو روی کاغذ من وقتی می خواست پس بده نشون داد این قدرت همون قدرتی که به یک خوش قلم مهربون اجازه می ده که از اول بخواد رو کدوم کاغذ کار کنه و نکنه .

 

 صحبت من در این نیست که چرا دیگه مهربون نمی خواد نقش نزنه روی کاغذ من یا به گفت خودش:

 روی هیچ کاغذ دیگه ای, و داره کار دیگه ای می کنه .مهربون می گه که من کاغذ تو رو سیاه کردم ولی دریغ از اینکه حواس اش نیست به ظرافت های که وسط سیاهی ها از روی آگاهای یا نا آگاهی می زده

- می گه تو چرا کاغذ سیاه ای که من مچاله کردم وباتمام بلای که سر تو وکاغذت اوردم میای پیش من.

 

 باز دریغ که نمی دونه که خودش این کار رو کرده و راه خالص شدن این کاغذ دست اونه می گه.

 

- من مگر قلم زن مهار هستم که مادام به من می گی استاد قلم زنن

 

 حیف که قلم زن مهربون نمی دونه چی می گه از صحبت های قلم زن گله ندارم چون قلم زن همون طوری که به اخیتار کاغذ رو گرفت و به اختیار هر نقش رو که خواست پرورش داد و در آخر اون رو مچاله کرد و به تخت سینه من پرتاب کرد حالا هم کاغذ رو با کامل احترام پس می ده ولی می گه:

 

-         بجز اینکه پیش من کاغذ خودت رو نیار و هیچ چیز در مورد کاغذت نگو و خودت هم پیش من نیا از من چیز که نمی شه رو می خواد و بعد به من می گه چرا قلم زنه کوچکی مثل من رو توی خیالت بزرگ کردی؟!

 

من تو رو بزرگ نکردم ,توی خیالم ! قلم زن مهربون , توقلم زن مهربون مهار وقهاری هستی که خودت نمی تونی این قدرت رو ببنی !

 

و هر وقت قلم زن می خواد دلایل این حرف رو بهش بگم , من با کمال میل می گم

 

ولی

 

 چیز های که این مدت یاد گرفتم به زبون همون های که ازشون یاد گرفتم می گم ولی استاد قلم زن مهربون متوجه منظور من نمی شه می دونی چرا ! چون توی دنیای ما حرف زدن ممنوع و دیدن دست خدا است و رابطه من و قلم زن از طریق یک رابطه است که تازگی ها مردم دنیا از این رابطه باهم حرف و دیدار و کار می کنن ولی من با این دنیا کمی غریب هستم و نمی تونم اون چیز های که توی این مدت یاد گرفتم و زبون خودم و اشاره های خودم رو با این طرز رابطه منتقل کنم , و هر وقت خواستم که قلم زن رو ببینم از اونجای که اون قلم زن بوده , مثل همیشه اون تصمیم می گیره گفت :

 

- نه !

و وقتی من می گم تو مهاری و از قدرت اش می گم می گه:

-  دلیل حرف ات

دلیل ام رو میگم او متوجه نمی شه چون من نمی تونم با این دنیای که همه مردم باهش کار می کنن و حرف می زنن رابطه بر قرار کنم .

 

 قلم زن مهربون هم اگر هم می خواست کمکی کنه و یا دوباره دست به قلم بشه به خاطر اینکه من مدام از مهارت و نرمی کاغذم می گفتم وقتی تو خواست این چیز ها رو بهش نشون بدم من نتونستم !

 

 چون توی این دنیا همه مردم با یک رابطه بدون احساس و ساکتی با هم به بحث و گفتگو, کار می کنن. که نمی شه توش بیان احساس کرد ولی باز من شکست خوردم و نتوستم که قلم زن مهربون رو راضی کنم اگر تصمیم داشت شروع به قلم زنی بکنه را با نشان دادن دلیلی برای حرف هام در این دنیای که قلم زن مهربون وبقیه مردم خواستار اش هستند به بیان دلیل ام کنم !  ولی چون توی این دینا همه چیز محدود بخاطر اینکه دوطرف طرح می زنن و هر دو  می خوانن . مشکل در ایجاد رابطه خشک خالی پیش میاد و می شه سرنوشت من , که خوش قلم اگر هم راضی بود وفقط دنبال بهانه ای بود که خودش رو راضی کنه و شروع کن به طرح زدن و کاغذ خط خط ای شده ای که مچله شده ولی یکم زیبا شده رو دوباره زیبا کنه زیبا شد با اینکه مچل است! چون خوش قلم اون رو نوازش کرده .

 

 دوست دارم که خوش قلم این کاغذ رو زیبا می کرد و دوست داشتم ازش خواهش کنم که این کاغذ رو از من قبول کنه و دوباره شروع کنه به نقش زدن ولی خوش قلم مهربون نه تنها این کار رو بنا به اتفاق های که گفتم نکرد بلکه یک چیزی رو از من خواست که نه از دست من بلکه از دست هیچ کاغذدار و هیچ قلم زنی بر نمیاد اون خواسته عجیب و باور نکردنی خوش قلم زن مهربون  این بود:

 

 که طرح رو کاغذ و هر چیز که اون نواخته رو فراموش کنم یک سوالی برام پیش اومد

 

 آیا واقعا یک قلم زن می تونه کاغذی رو که قلم زده فراموش کنه...!؟؟!

 

 من فکر می کنم بتونه بهش بی تفاوت باشه ولی هیچ وقت نمی تونه فراموش اش بکنه دیگه چه برسه به کاغذدار که بخواد قلم زن خودش و چیزی عجیب تر و غیر قابل باور اینکه من نوشتن اش برام قبال هضم نیست  !!!! یعنی فراموش کردن کاغذ ام این ! حرف جز اینکه مسخره است غیر قابل اجراست ؟!

 

 حالا قلم زن مهربون من , نه تنها  می خواد حرفی از کاغذ ام نزنم و دیگه به دیداراش در این دینا که همه دارن کار و بحث و زندگی می کنن نه رم , بلکه از من می خواد که قلم زنه کاغذم رو فراموش کنم و کاغذم رو که اون نقش زده هم یک جوری از یاد یا فراموش کنم چون این کار محال هست اصلا کلمه معادل اش ندارم که به کار ببرم.

 

 من نمی تونم قلم زن خوش دست مهربون که کاغذم رو فراموش کنم . دیگه چه برسه کاغذی که اون روش قلم زده و هیچ کس دیگه نمی تونه این کار رو بکنه .

 

قلم زن ها چه کاغذ دار ها هیچ کدوم نمی تونن اون یکی رو فراموش کنن همون طور که امروز توی دنیای همه مردم قلم زن یادی از کاغذ که بعد از من داشت کرد و بعد حرف اش رو خورد ببین قلم زن تو خودت نمی تونی اون کاغذ قبلی رو فراموش کنی :

 o0n az m**** ke -قلم زن

ah hichi - قلم زن

راستی یادم رفت دلیل یاد آور شدن قلم زن مهربون رو بگم که به هر حال آخرین کاغذ یاد اش اومد رو بگم قلم زن می گفت که نمی خواد دیگه رو کاغذ ها قلم بزنه  :

man migam man nemikham bf dashte basham

و دیگه خودت ببین تا کلا توضیح این صحبت ها من و قلم زن رو بدم

man migam man nemikham bf dashte basham

as: باشه

man nemikham do0st dashte basham

as: مگر  اون موقع

man mikham vase khdoam zendegi konam

as: تو جی اف من بودی

vaseye khodam

velam konin

az daste hamato0n khaste shodam

o0n az m**** ke

ah hichi

as: ببخشید ناراحت شدی

 

 خوب قلم زن ناراحت از دست همه کاغذها هاست شاید دلیل اش آخرین کاغذ باشه  می خواد دیگه رو هیچ کاغذی قلم نزنه و یک کار کنه که خودش خوش باشه وفقط خودش لذت ببره .

من الا ن دوتا احساس نسبت به کاری که قلم زن کرده دارم . اول اینکه نارحتم که دیگه قلم زن به هیچ دلیلی کاغذ من رو نمی گیره و دوم خوشحالم از اینکه اون فکر می کنه این کاری که در حال حاضر می کنه اون رو شاد می کنه وقتی شادی اون رو می بینم خواسته خودم یادم می ره و در آخر هم

 

 خیلی از حرف های قلم زن هست که باید جواب بدم ولی قلم زن در یک سبک دیگر زندگی می کنه که گرفتن وقت اش جایز نیست

 

 خوب قلم زن مهربون من در پایان یک در خواست از تو دارم و اون اینه که :

 

 خواهش می کنم یک فرصت به این کاغذ دار و کاغذ اش بده قول می دم که مثل کاغذ قبلی نباشه ازت خواهش می کنم با تمام وجود و احساس یک کاغذ دار این رو از تو تمنا می کنم برای آدم سخاوتمند وبزرگی یک فرصت دیگه به یک کاغذدار دادن برای تو هیچی نیست خواهش می کنم این دفعه جواب رد نده فقط یک بار من به صورت کامل از تو یک چیزی رو می خوام قلم زن مهربون و می خوام تو هم برای یک بار با این کاغذدار جواب رد ندی مطما باش که من نه باعث نارحت ایت نمی شم نه به خودم اجازه این کار رو میدم فقط یک فرصت تو اگر شروع کنی قلم زندن روی کاغذ من با ریتم من بدون که که کار اشتباهی نکردی  فقط یک فرصت دیگه نمی دونم توی این دنیا مسخره چجوری باید یک چیز رو از تو بخوام که غیر ممکنه باشه جواب رد بهم ندی

 

 منتظر جوابت هستم ولی این دفعه با دلیل کامل همون طوری که من همه چیز رو توضیح دادم 

 با کمال احترام کاغذداری کوچک با کاغذی خط خطی سیاهی که قلم زن مهربون اش چیز می خواد که اصلا شدنی نیست

 منتظر هستم فقط نه رو نگو

 شب و روز خوش 

 

 

بعد از جواب خوش قلم مهربون این جواب من :

 

سلام قلم زن مهربون اصلا انتظار ندارم جواب میل روبدی چون از قدرت اتی که گفتم استفاده می کنی  یعنی قلم زن انقدر قوی و محکم که می تونه رو احساس کسی دیگه پا بذار من می دونستم فقط می خواستم بدونی این قدرت ات رو . این همون قدرتی که شروع و پایان و جرات تصمیم گیری رو به این شدت به تو می ده به هر حال میل زدم که بگم متشکر که در پایان خواسته آخرت رو مطرح نکردی.

 

کاغذدار دیگه سراغ قلم زن نمی یاد توی این دنیا که مردم دنیا باهم ارتباط دارن ولی هیچ چیز و هیچ کس رو فراموش نخواهد کرد و کاغذدار فقط می تونه در این دنیا کنترل داشته باشه و نمی تونه جلوی مکان و زمان در حیات واقعی بگیره  چون توی اون حیات یک قلم زن کنترل داره که به تو قدرت قلم زنی و کاغذداری و روح بچه پروی رو به من داد کنترل داره.

 

 

من می دونم خوش قلم مهربون مثل خوش قلم هستی انقدر بزرگه که اون خوش قلم بزرگ از آموزش خوش قلم مهربون حال می کنه و می دونم که این خوش قلم هیچ وقت دروغ نمی گه و همه کسای که کاغذشون رو پیش اش می برن به یک چشم می بینه ولی این یک دیده کوتاه و مطما هستم که حتمی عوض می شه انقدر مطما هست این کاغذدار کوچک که خوش قلم بر خلاف ظاهر محکم اش خیلی مهربون ودوست داشتنی به خاطر همین شده خوش قلم مهربون دیگه اگر قدرت نداشت غیر مممکن بود خوش قلم بشه حالا هم اگر بر خلاف ظاهر محکم واسمش کاملا نرم ولطیفه برای همین شده مهربون  الان ممکنه مهربون بگه من اشتباه می کنم ! نه قلم زن تو داری اشتباه می کنی چون هیچ کس نمی تونه خودش رو بشناسه.

 

به هر حال کاغذ ما برای ماست و ما هستیم این کاغذ از اولش من بود و بعد شد  بگذریم مهم نیست چون این کاغذ رو ماجراش شده دیگه جزی از کاغذدار و دیگه کاغذدار نمی تونه بی خیال اش چون براش از چشم اش و قلب اش با ارزش تر است حتی کاغذدار برای رسیدن به قلم زن مهربون حاضر بود جزی از وجودش رو بده ولی دیگه کاغذدار این رو نمی خواد چون یک چیز بارزش تر اون قلم زن بارش گذاشته که نفهمید .

 

 

آرزو می کنم که قلم زن مهربون همیشه شاد باشه وبه هدف های که فکر می کنه باید بهشون برسه نزدیک ونزدیک تر بشه ولی اگر در صلاح اش نیست و به ضرر قلم زنه با تمام وجود از قلم زن هستی می خوام که به هر طریقی که شده مانع این عمل بشه. کوه ها با همندو تنهایند همانند قلم زن مهربون و....

 

شاد باش  که کاغذداری که فکر می کردی فکر خودش هست به درخواست خودت رفت

 

 

 

خاطره

به نام سرچشمه هستی


ای کاش همه به هدف امام حسین نگاه می کردن !‌
چرا اما حسین به چنگ رفت و چرا به پیشواز مرگ رفت !‌

کارش خیلی بزرگ بوده و اصلا ناراحتی نداره چون از دست این دنیا راحت شد

بعد مطلب امروز رو می فرستم موفق باشید

مرگ و زندگی دوباره

به نام سرچشمه هستی

مجبور شد سرگشته پیرامون درخواست سعید نازنین در مورد یک متن که در وب لاگش قرار داده بود یک مطلبی براتون بنویسم توی وب لاگ این نازنین در مورد مرگ و این که طرف رو تا وقتی که می خوان در خاک قرار بدن خبر نداشت !

نمی دونم متن ها قبلی سرگشته روخواندید یا نه بذارید توضیح در مورد مرگ و زندگی بعد از مرگ و ... را به شکل ساده بگم :

تاحالا شده از حضور یک لذت ببری بدون اینکه هیچ صحبتی رد بدل بشه و یا برای چند ثانیه اون رو ببنید و کیف کنید !

فرض کنید شما توی یک مهمونی مخفی یا یک پارتی یا هرچیز دیگه ای با یکی رقصیذ حال کردید و ... بعد از یک مدت که دیگه نتونستید هم دیگه رو ببنید به هر دلیلی توی خیابون به بنا به یک موقعیتی شما اون رو می ببنید و باز یاد اون موقع می افتید حالا ممکنه خوشحال بشید و یا ناراحت که باز بر می گرده به عکس العملی که در دیدار قبل داشتید و بخاطر میارید ماجرا رو

حالا

شما یکی رو توی خیابون دید و برای اولین بار دارید از حضورش لذت می برید بدون اینکه تا حالا توی این دنیا دیده باشید اش و یا با هم صحبت کرده باشید حالا شما فکر کنید توی یک جای این رودید و خلاصه از جود اش فیض بردید و حالا توی حافظه شما هست ولی نمی تونید بفهمید چرا حضور این طرف برای شما لذت بخش و یا احساس خوشایند یا منفی تولید می کنه روح در حافظه اش همه اتفاق ها ثبت شده و این طرف که دید رو یاد می یاره ولی به بخاطر یک سری مسوال نمی تونه این رو بصورت قابل فهم به شما بگه مثلا این آقا رو توی زندگی قبل دیدم و اونجا باعث شد که پدر زندگی قبلی من رو بکشه و حالا من ازش متنفر باشم !

حالا

فرض کنید یاد بیارید که توی زندگی قبلی چی دید می دونید چه ول بشوی می شه مثلا اگر من بدونم که توی زندگی قبلی که باعث کشته شدن سرگشته شده حالش رو می گیریم و یا دنیال پدر قبلی می گردم و....... می شه گفت زندگی از روال عادی خارج می شه

بریم سر بحث زندگی دوباره :

این مسواله یک نظر شخصی است و نمی شه بیانش اش کرد ولی بذارید از یک دیده دیگه نگاه کنه سرگشته !

اول کل هستی از چند اتم بود که بعد به خاطر یک سری انفعالات که دقیقا یادم نیست شروع به تغییر کرد به شکلی که زمان شده محور y و بزرگ شده هستی محوری x و در حال حاضر در حال بزرگ شدن هست آیا الان اون چند اتم که اول بدون از ببین رفتن !

و خیلی نشونه های دیگه است که ما درک نمی کنیم و یک جور های برام سخته

مرگ برای جسم است نه برای روح روجوع کنید به مسئله چند اتم و هستی تا بهتر متوجه شید

فقط فقط مهربون نازنین