حرف جوی آب

توی اتوبان نشستم کنار جوی آب و به صدای جوی گوش دادم
جوی آب  از تولد باشکوه خود می گفت.
 زمانی که دوباره به دنیا قدم گذاشت.
از زمانی که یک قطره شده بود و به یک قطر دیگر پیوست.
زمانی که تبدیل به جوی از آب شد.
و از شوق زمانی که به دریا خواهد پیوست سخن می گفت.

امشب شب عشق بازی است
شب عشق بازی با یار است
 تا طلوع آفتاب عشق بازی  می کنم
انقده آواز می خونم و صدات می کنم تا ببریم پیش خودت

موهای ماه خانوم

به نام سرچشمه هستی

دیشب تا اومدم بخوابم دیدم ماه موهاش رو انداخت روی تخت خوابم هرچی گفتم بابا بی خیال انگار نه انگار

 می دونست من از موهاش خوشم میاد برای همین موهاش رو پخش کرده بود روی تخت خوابم.

 دیگه چاره ای  نبود من هم خوابیدم روی موهاش و باز اون یک دست دیگه از موهاش رو پخش کرد روی تخت خوابم و یک مدت با موهاش با من بازی کردنمی تونستم بخوابم 


بعد از گذشت زمانی به حضور خودش و موهاش عادت کردم 
 

(امشب رو دیگه نمی دونم چیکار کنم . حسابی از اول شب تا حالا داره به خودش می رسه)

یا حق