جان سپاریم

به نام سر چشمه هستی  

 

ساعت نزدیکی 5 بود حالت متفاوت با همیشه داشت سرگشته دنیا براش تنگ شده بود گنجایش اش به بی نهایت رسید دیگه کوچکترین تحملی نداشت همه جا غرق در سکوت بود تمام شهر انگار به خواب رفته بودن اما سرگشته بیدار بود نه چند نفر بیداران اما سرگشته حسی متفاوت داره نسبت به بقیه کسای که بیدارن داره !!

 

سرگشته : چرا من اینجوری دارم می شم احساس می کنم داغ داغ شدم و وجودم ملقب شد دلم چیزی خنک می خواست چیزی که گرمای من رو بگیره  نمی تونستم کسی رو صدا کنم یا بقیه رو از خواب بیدار کنم

 

سرگشته خودش رو با بد بختی کشوند توی آشپز خونه و روی دو پاش نشست و سر اش رو بر گریبان خود فرو برد اول که متوجه می شد داره چی کار می کنه ولی بعد دیگه از خود بی خود شده بود دیگه متوجه هیچی نبود همه جا تاریک بود و هیچ کس حضور نداشت ! سرگشته در سیاهی شب فرو رفت و دیگه متوجه هیچی نبود حس اش فرق می کرد با همیشه ولی حس خوشایندی نبود سرگشته فکر می کرد که دیگه وقت اش که بره اون موقع  می خواست به هر وسیله ای که شده برگرده .

 

یکی سرگشته رو صدا می کرد ! در یک لحظه از سیاهی چشاش بیرون اومد

 

-         پسرم چت شده حالت خوبه

-          نمی دونم  بابا

 

پدرم بود من رو نجات داد ولی ای کاش از راه نمی رسید  همه بیدار شدن   و با روش های که بلد بودن و فکر می کردن می شه حال یکی رو  بهتر کرد به داد من رسیدن ولی من حال ام بد نبود و خودم هم نمی دوسنتم که حالم بده ولی به روش درمانی اون ها اعتماد کردم چون نمی خواست ام برم !

 

سرگشته بعد از آب و نباتی که بهش دادن حالش بهم خورد و دیگه هیچ چیز نداشت و هیچ درمانی نبود جز روش همیشگی مادر ام

 

سرگشته رفت به خوابه چون نمی خواست که اطرافیانش ببین که چه اتفاقی براش می افته بعد مادرش شروع کرد به زیر لب به خوندن سرگشته نفهمید مادرش کجا نشسته ولی حس می کرد که دست اش رو سرشه ولی چطوری سرگشته پتو رو کشیده روی خودش !حالش آروم شد و به خواب رفت

 

ای کاش الان اون اتفاق می افتاد

 

مرخصی

سلام عزیزان

درود بر شما  یک مدت چیزی نمی نویسم مگر کسی مشکلی یا سوالی در مورد چیز های که می دونم بپرسه

موفق باشید

صحبتی نیست

به نام سر چشمه هستی

 

اول تشکر می کنه سرگشته  از دوست نازنین و خوب اش بچه باحال بابت زحمت های که برای وب لاگ می کشه امیدوار سرگشته که همیشه موفق باشی توی زندگیت و برات آروزی پیروزی داره.

 

دوم دیروز متاسفانه وب لاگ سرگشته سوزه نوشته یک وب لاگ شد و به وب لاگ ما یک سری صفات دادن  که ازشون تشکر می کنم بابت الغاب جدید !

 

سوم امروز یک سری خبرهای خوش آیند داشت سرگشته که انشاالله همیشه شما هم خوشحال باشید!

 

و یک مشکل برای نازنینی پیش اومده یعنی توی تصمیم که می خواد بگیره مشکل داشت یعنی دو دل بود ولی انشا الله که تصمیم درست بگیره  شاید اینجا رو بخونی مطما باش که تصمیمی که می خواهی بگیری درسته !!

 

راستی نازنین های عزیز چند وقت دیگه قسمت موسیقی راه می افته البته اهنگ های جدیدی که به بازار اومده البته باز با تشکر از باحال

 

سوزه خاصی برای نوشتن نیست یعنی حرف زیاده ولی باید بنا به موقعیت بگم الان که سرگشته این متن رو می نویسه هنوز آنلاین نشده و ممکن آنلاین شه ویک سوزه بیاد دست اش و ادامه این مطلب رو تغییر بده !

 

راستی شنیدید دنیا دکن دکاست

 

سرگشته عقیده داره که یک سری از گناهان توی این دنیا به طرف برمی گرده که می شه همون دکن دکا حالا شما اگر در خق یکی خوبی کنید مورد حتمی این خوبی شما یک مقداریش توی این دنیا که زیست می کنی داده می شه ولی ممکنه از نظر تو بد باشه ولی بد نیست شاید که این بدی که تو فکر می کنی باعث شه یک اتفاق نیفته !!

 

نمی دونم متوجه منظور سرگشته می شید یا نه ولی سعی می کنه که راحت توضیح بده

 

هر دو ما هم دردیم