حرف های غریب

به نام سرچشمه هستی

مثل اینکه سرگشته باید توی هر بار ارسال بگه که کلیه حرف های که می زنه نظر شخصی هست

و نظر شخصی هر کس برای خودش قابل احترام هست و هیچ کس حق نداره به نظر شخصی کسی دیگه توهین کنه 

متاسفانه یکی از نازنین ها توی صحبت سرگشاده ای که کردن منظورشون به شخص حقیر و کوچک همه نازنین ها بود و گفتن من به عقیده افراد جسارت می کنم !!!

ببخشید  اگه منظورتون متن زیر هست و قسمتی که پدر به اخونده می گه دست بکشید روی سر بچه من که .....

من کاری به عقیده طرف و پدر ندارم منظور من رو اشتباه درک کردی من حقایق رو می گم و اصلا نمی گم که اشتباه می کنه یا نمی کنه و هر حرف هم می بینی اینجا نظر شخصی است و اگه می شه یک نمونه توهین سرگشته به عقیده دیگران رو به ما نشون بدی و بی خودی افراد رو مورد اشاره قرار ندهید در ضما سرگشته توی هیچ کدوم از متن هاش شخص خاصی رو مورد خطاب نداده که بخواد به عقیده شخصی توهین کرده باشه !!!

سکوت و رضایت

به نام سر چشمه هستی  

 

به قول سیاوش قمیشی :

سکوت ام از رضایت نیست

دل ام اهل شکایت نیست

 

تا کی باید سکوت کرد !!!

هر چی ساکت باشی فکر می کنن خری ؟

 

بذارید از مراسم عزاداری حسینی شهر نی ریز (یکی از شهرهای اطراف شیراز ) بگه سرگشته :

 

یکی از دوست ام که رفته بود نی ریز می گفت که اونجا حالت قبلیه ای داره و چند تا خانواده بزرگ هست که هر کدومشون توی یک هیات هستن و........... حالا اینها مهم نیست بذارید جای باحالا رو براتون بگم

 

می گفت این نازنین که مثلا اگه 4 تا آخوند توی این شهر هست دست های عزادرای این شهر به این 4 تا خونه های این آخوندها می رفتن به چه شکل براتون می گه .

 

می گفت که خونه ندارن این ها که قصر دارن یک در که نداشت خلاصه یک هیات از یک در وارد می شه و دور حوض خونه این حاج آقا طواف می خورن و بعد از اون در می رن بیرون وجالب تر از همه این که حاج آقا توی ایون خونشون می شین ان و از این پارناول حسینی دیدن می کنن و با کلی بادی گارد و از این حرف ها (یک مقایسه با قرون وسطا کنید ) بعد یک چیز که می گفت تعجب می کرد سرگشته پرست اش آخوندها بود !!

 

می گفت یک پدری پسر اش رو اورد و گفت :

 حاج آقا یک دست رو سر پسر من بکشید تا بی نصیب نباشه

 

ای قلم زن بزرگ این چه وضعی آخه این ها که از قوم موسی بدترن که ما رو با اون همه عظمتی که توی تاریخ داشتیم و هنوز داریم آخه چرا باید گرفتار یک سری پیر خرفت باشیم که از اسلام اصول ظاهری اش رو یاد گرفتن .

 

 

ولی هر چیزی یک عمری داره . امروز توی یکی از کتاب فروشی های شهرسرگشته با یک نفر روبه رو شدم که می خواست دست الهه قمشی رو ببنده می گفت که هر چقدر باخوان جلوی حقیقت رو بگیرن بدتره می شه !!

 

حقیقت اسلام خیلی زیباست ولی حیف که منجی اسلام انسان های سطحی نگر هستن

ای کسای که می گین که جلوی حقیقت اسلام رو نگرفتن ؟ پس چرا مدام دراویش رو تحت تعقیب و کنترل قرار می دن

 

آدم دروغ گو همیشه از حقیقت می ترسه !

 

بذارید یکم از این مراسم عزاداری حسینی یا پارنوال براتون بگم :

 

این المی هست که جلوی هیات می برن و روش پرنده و پارچه و از این حرف هاست رو می گم !

 

حالا اگه این پارچه ها و پرند ها و دست رو وردارید فقط یک چهار چوب می مونه که شکل سلیب داره !!!

(سرگشته مخالف مسیح ایت نیست ولی این ها حقایق هستن )

 

یا نمی دونم این الم هست که یک چوب دراز رفته توی هوا منظور این یکی چی !!!

باز متاسفانه این هم مال مسیحی هاست و بر می گرده به قرون وسطا

 

یا پیراهن مشکی که می پوشید اگه اشتباه نکنم پیامبر اسلام رنگ لباس مشکی رو مکروه اعلام کردن و باز متاسفانه مسیحی ها برای مراسم مذهبی شون از رنگ لباس مشکی استفاده می کنن !

 

و رنگ لباس مشکی از اویل حکومت صفویه وارد اسلام شد یا همین زنجیر زنی و ......... بعد از حکومت صفویه بود

 

حرف برای گفتن زیاده

یا علی

تنهای

به نام سر چشمه هستی

الان خیلی دلم تنگه با یکی از دوست نازنین چت کردم وبجای اینکه هر دو ما آروم شیم باعث شدم که اون هم دردمن بشه نمی خواستم اینجوری بشه ولی متاسفانه الان داره به حرف های من فکر می کنه بذارید بریم سراغ حافظ ببینم چی داره برای این سرگشته که توی ظلمات تنهاست.

 

چقدر قشنگ گفته حافظ :

 

باغبان گر پنچ روزی صحت گل بایدش           برجفای خازهجرانصبربلبل بایدش

 

ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال             مرغ زیرک چون بدام افتدتحمل بایدش

 

رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار        کار ملکاست آنکه تدبیر وتامل بایدش

 

تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست       راهر وگر صد هزداردتوکل بایدش

 

با چنین زلف درخش بادنظر بازی حرام           هرکه روی یاسمین وجعد وکاکل بایدش

 

ساقیا در گردش ساغر تعلل تا به چند              دور چون با عاشقان افتد تسلل باید ش

 

کیست حافظ تا ننوشد باده بی آواز رود

 

عاشق مسکین چرا چندین تحمل بایدش

 

این متن مال دیروز بود که حال سرگشته خیلی خیلی بد بود همه جا بوی غم می داد و سرگشته توی تنهای خودش بود ولی انسان نباید با یکم فشار و تنهای به سطوح باید و به قول قدیمی ها :

 

در نا امیدی بسی امید است

 

انشا الله که هیچ یک از نازنین ها غمگین نشن

 

همه چیز زیباست حتی تنهای و جدای و وصال و.............. همه چیز زیباست 

 

مگه می شه سرچشمه هستی خشن باشه با این همه زیبای که داره مگه می شه !!

سرچشمه هستی باید خیلی زیبا باشه جوری که نمی شه توصیف اش کرد ببین نازنین وقتی زیبای رو با این مهارت خاص که اصلا قابل توصیف نیست در سرشت همه چیز قرار داده وای ......... سرگشته اصلا نمی تونه باور کنه که خدا با این همه زیبای  بنده هاش رو تنها بذار و توی سختی رها کنه ویا اینکه خشن باشه !

شما چه فکری می کنید ؟

 

یک جا خوند سرگشته که خدا خوده عشقه حال دیگه فکر کنید اگه اشتباه نکنم توی بریدا بود

 

مگه می شه قلم زنی نباشه اصلا غیر قابل تصور هست !

 

بذارید فرض رو بذاریم روی این که دنیا همین جوری به وجود اومده خوب حالا اگه دنیا همین طوری از چند اتم به وجود اومد بعد بر اثر سیر تکاملی هستی به وجود اومد بعد از تکامل حیوانات ما بوجود اومدیم حیوانات که کامل شدن تا رسید به ما!

 

حالا

 

ما شدیم انسان یا بغول بعضی ها حیوان باشعور یک سری چیز ها داریم که ما رو نصبت به بقیه حیوانات متمایز کرده که همه می گن شعوره ولی شعور برای چی شعور یعنی درک . فهم .قدرت تشخیص و انتخاب آگاهانه و..................!

 

حالا ما شعور داریم :

چرا پس وقتی می دونیم به چیزی که گذرا است دل می بندیم به پدر به مادر به معشوق به یک گیاه به یک حیوان , ما که می دونیم به فرض یک روز پدر یا مادر ما میره خوب چرا دل می بندیم مگه ما شعور نداریم یعنی قدرت تشخیص و فکر و استدلال نداریم خوب چرا این کار رو می کنیم برای چی آخه چرا مگه من مریض ام که به چیزی که عمر اش کوتاست دل ببندم وقتی که یک روز تموم می شه وبه فنا می پیونده !

 

وقتی که مادر بیمره به فنا می ره جسم اش به خاک روح هم میاد مره توی یک جسم دیگه ای و همین طور تکرار نکرار می شه  که چی بشه هی ما بیام و مادر بمیره جدای باشه و مثل یک تابع بی نهایت ما به دنیا بیام در قالب هر چیز و بمریم !!

 

حالا کاری نداریم که کسای که می گن قلم زن بزرگی در کار نیست در مورد بعد از مر گ چی می گن ما صحبت مون روی این دنیا است و بدون قلم زن بزرگ !!

 

پس چه دلیل داره که مادر یا پدری از ما مرافبت کنه که چی بشه مگه ما شعور نداریم بچه رو بزرگ کنیم و کل امر خودمون رو برزیم پاش که چی بشه ما که شعور داریم و می دونیم که اخرش اینه پس چرا این کار رو می کنیم مگه مریضیم یک عمر خودمون رو گیر بچه می کنیم تا بزرگ شه اصلا چرا ازدواج می کنیم به چه دردی می خوره مگه آدم مریضه که یک روی تا آخر عمر تحمل کنه بیکاری یا اگه مسئله جنسی است بفرما بزار آزاد چه زن چه مرد مشکل غذا است یک کلفت پس  اگه نه اردواج نه شکمه پس چیه که ازدواج می کنی یا اصلا ازدواج هم نه چرا توی جونی یک دفعه میخ یکی می شی !!

 

باز مسئله جونی بذاریم کنار پس چرا ازداوج می کنیم مگه ما شعور نداریم و می دونیم وقتی که با یکی ازدواج کردیم من دیگه تمومه می شه ما اصلا چرا توی اجتماع رندگی می کنیم چه احتیاج داریم که یکی رو تا آخر عمر تحمل کنیم با همه می تونیم حرف بزنیم و... ولی باز نه نمی شه ازدواج می کنیم و بعد هم که ازدواج کردیم برای دلیلی که ربط به گشنگی و ارضای جسنی نداره نه ربطی نداره مثلا می شه گفت 60 درصد اون چیزی که باعث ازدواج می شه و 20% شکم و20% تمایل جسنی بدون در نظر گرفتن بقیه چیز ها که اون ها هم مهمه اون چی که باعث ازدواج می شه وبعد از مدتی اصلا نمی تونید دل بکنید از طرف چرا برای چی مگه ما نمی دونیم فانی هستیم و با مرگ از هم جدا می شیم( اصلا چرا توی اسلام بعد از مرگ زن مرد رو نصبت به هم نامحرم کرده ) به فرض بگیم ما شعور داریم وسرنوشت کسی که باهش زندگی می کنیم برامون مهمه ولی به فرض شما با همکار و همکلاستون هم زندگی می کنید ولی وقتی اون رو از دست می دی فکر می کنی دنیا رو ازت گرفتن و تنهای تنهای !!

 

مگه ما باشعور نیستیم پس چرا بچه ای یکه به دنیا میاد رو مراقبت و پرورش می دیم این که هیچ ربطی به شما نداره یعنی چرا وقتی به دنیا میاد ازش مراقبت می کنی بعضی ها می گن چون از خودمون هستن یعنی می گن گوشت استخون من توی بدن این بچه است واه !!

 

ببخشید مگه همه انسان ها از یک گوشت استخون نیستن پس چرا نمی ری بچه سرراه بزرگ کنی

 

و اگه بخوایم فرض رو بذاریم روی این بذاریم که قلم زن بزرگ نباشه کلی چرای دیگه داریم چی باعث ازدواج و بزرگ کردن بچه و دل بستن به چیزهای فانی می شه :

 

اون عشقه عشق چیزی که باعث می شه وقتی مادر یا عزیز یک نازنین از دست می ره حال اش گرفته می شه نمی دونم هر کسی یک مدل می شه ولی اون عشق که باعث می شه ما از دست دادن یک چیز که دوست اش داریم متاثر بشیم

 

اون عشقه که باعث می شه که ما با یکی ازدواج کنیم و یک عمر اون رو تحمل کنیم ( توی که می گی مال برطرف کردن مشکلات جنسی بی بوره با فلانی  ازدواج کن که می شه گفت شغل اش اینه – من کاری ندارم کارش درسته یا نه - خوب چرا پس می گی نه )

 

اون عشقه یک مادر که باعث می شه یک بچه رو بزرگ کنه اون عشق یک پدره که خودش رو می کشه برای بچه اش ولی در صورتی که می دونه که اون یک روز بزرگ می شه و............ خوب یا بد می شه

 

مگه ما شعور نداریم پس چرا عاشق می شیم

 

عشق یک نعمت الهی است که در سرشت انسان همراه با شعور قرار گرفته .

عشق به وطن . عشق به خانواده  که این دوتا در کل هستن !

 

مگه این ها مریض بودن که به جبهه ها رفتن هیچ کدوم برای حمایت از حکومت نرفتن برای این رفتن که عاشق وطن بودن مطما باشید که اگه باز جنگ بشه خیلی از مخالف های این  حکومت بخاطر عشق به وطن اش به جنگ می ره در صورتی که اصلا این طرز حکومت داری رو قبول ندارن !

 

اگه عشق نبود فقط شعور بود وهمه تصمیمات ما انسان ها از روی شعور می شد این نخ خیلی طولانی اگه بخوام بنویسم باید چندین ساعت وقت شما رو بگیرم و قت شما هم خیلی بارزش تر از اونه که من تلف کنم وقت شما نازنین رو

 

ولی این فکر نکن که قلم زن بزرگ نیست اگه تونستی جوابی غیر از عشق و علاقه برای سوال من که پرسیدم بدی اون وقت می تونی منکر بشی هرچند باز اگه چرا بذاری پشت همون جواب سوالات باید بتونی جواب سوال ات رو بدی واگه باز انقدر تکرار کردی که به نقطه اول نرسیدی اون وقت می شه گفت استدالا ات درسته ولی اگه چرا بذاری آخر می رسی به اینکه آخر یک قلم زن بزرگ مهربون زیبا است که ما رو با زیبای بزرگ کرد حالا ممکنه یک چیز ازنظر سرگشته زیبا باشه ولی از نظر نازنین زیبا نباشه ولی هر کسی به یک چیز به عنوان زیبای عیقده داره

 

امروز می خواستم چیز نفرستم ببین چقدر زیاد شد سرگشته